یادداشت های من

تراوشات ذهنی من

یادداشت های من

تراوشات ذهنی من

به پدر و مادر عزیزم

سرود صبح را پدر تو در گوشم خواندی و مادر تو با کلام شیرینت آن را آراسته تر کردی ، پدر تو با سخاوت دستانت گذشته را برایم هجی کردی و تو مادر زیر باران نجابت واژههای زندگی را برایم معنا نمودی .

هنوز سخاوتمندانه بر باغ قلبم می بارید و با سخاوت بهاری قصیده بلند زندگی را در دفتر قلبم می سرایید .

دیریست که سالهای کودکی به خاطره ها پیوسته اما وجود پرمهرتان ریشه خاطره ها را آبیاری می کند ، می خواهم تمام گلهای دنیا را تقدیمتان کنم تا بهار نگاهتان را همیشه شکوفا ببینم .

بیست و چهارمین سالگرد ازدواجتان مبارک

سحر

!!!قرار دوم

سلام

امروزدومین قرار وبلاگی بچه های بلاگ اسکای هم برگزار شد ! اما متاسفانه مشکلات بلاگ اسکای که از چند روز قبل از اولین قرار شروع شده بود هنوز حل نشده ، اما قرار امروز :

نمی دونم چرا قرار اول بچه ها خیلی بهتر بود ، خیلی بیشتر خوش گذشت ، شاید چون تعداد بیشتر بود شاید هم وقتی اولین بار آدمها همدیگررو تو دنیای واقعی می بینن خیلی جذاب تر و قشنگتره !!!

یک روز

یک روز

شاید یک روز

که آفتاب گیسوی نقره ای دماوند پیر را نوازش می کند

در یک غریو تندبارانی

در یک نسیم نوازشگر بهار

یک روز

شاید!

همراه با پرواز پرستوی عاشقی

واژه لبخند به سرزمین سوخته من بازگردد

امید کوبه در را بفشارد

و سپیدی جای تمامی این سیاهی ها را پرکند

آن روز بر مردگان نیز

سیاه نخواهم پوشید

حتی بر عزیزترینشان