اولین پست وبلاگیم ۱۷آذر ۸۰ بود و وبلاگ نویسی یکی از مهمترین اتفاق های زندگی من ؛ نوشته هام از زندگی واقعی الهام میگیره و از خاطره آدمهای فراموش شده !
ادامه...
سلام ..... چه عجب که آپدیتیدی ......... ولی چرا انقدر کم نوشتی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ما رو فراموشنکن( چشمک)
[ بدون نام ]
دوشنبه 11 خردادماه سال 1383 ساعت 10:42 ق.ظ
d
[ بدون نام ]
دوشنبه 11 خردادماه سال 1383 ساعت 11:08 ق.ظ
سلام چطوری؟ اوضاع و احوال روحیت چطوره؟ چطور میشه دنبال چیزی بود که دل رو تسخیر کنه؟ با چشم؟ راستش من یکی که بلد نیستم با دلم دنبال چیزی بگردم فکر میکنم اگه با دل دنبال چیزی بگردم فریب بخورم اینه که اصلا اینکار رو نمیکنم اگه راهش رو بلدی به ما هم یاد بده .جدی میگما .
درسته ... همینطوره ... همینطوره ... کاریش نمیشه کرد ... با این حرفت خیلی موافقم ... اما آیا میتوان رشته این چنگ گسست ؟!... میتوان کاسه ی ان تار شکست ؟! ... میتوان فرمان داد ؟... های ای طبل گران ... تو ازین پس خاموش بمان؟! ... و اگر گوش دهی ... باز آوای دگری... سر خواهد داد ... و دگر گونه صدا خواهد کرد ... به چکاوک نتوان گفت مخوان... به چکاوک نتوان گفت مخوان...
سلام ..... چه عجب که آپدیتیدی ......... ولی چرا انقدر کم نوشتی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ما رو فراموشنکن( چشمک)
d
سلام چطوری؟ اوضاع و احوال روحیت چطوره؟ چطور میشه دنبال چیزی بود که دل رو تسخیر کنه؟ با چشم؟ راستش من یکی که بلد نیستم با دلم دنبال چیزی بگردم فکر میکنم اگه با دل دنبال چیزی بگردم فریب بخورم اینه که اصلا اینکار رو نمیکنم اگه راهش رو بلدی به ما هم یاد بده .جدی میگما .
ان چیزی که دل را تسخیر کند جستجو کردنی نیست....تصادفی بیش نخواهد بود و اگر تسخیر شدی آن وقت راه فرار را باید جستجو کنی که باز هم نخواهی یافت!
چه عجب خانم!کجا بودی؟!
گشتم نبود ... نگرد نیست ...
سلام
چه عجب از این ورا ؟!
راه گم کردین ؟! D:
دل تسخیر شده به درد میخوره؟ایا؟
سلام..
چه عجب ...
قشنگ بود...
موفق باشی.
سلام
خوشحالم که دوباره فرصتی دست داد تا به وبلاگ شما سر بزنم. جمله بسیار زیبایی بود. امیدوارم همه ما به آنها برسیم.
موفق باشید.
نمی دونم خوبه یه چیزی دل آدم رو بگیره یا نه ... ولی اگر دلت رو گرفته که برگشتی حتما خوبه!
سلام سحر جان.. خوبی؟؟؟!!.. موفق باشی دوست عزیزم.. خیلی قشنگ بود..:))
؟-: آفرین
khob shyad bAayad bishtar search koni
درسته ... همینطوره ... همینطوره ... کاریش نمیشه کرد ... با این حرفت خیلی موافقم ...
اما آیا میتوان رشته این چنگ گسست ؟!...
میتوان کاسه ی ان تار شکست ؟! ...
میتوان فرمان داد ؟...
های ای طبل گران ...
تو ازین پس خاموش بمان؟! ...
و اگر گوش دهی ... باز آوای دگری...
سر خواهد داد ...
و دگر گونه صدا خواهد کرد ...
به چکاوک نتوان گفت مخوان...
به چکاوک نتوان گفت مخوان...
اتفاقا چیز هایی که دل را تسخیر میکنند خیلی بیشترن از چیزهایی که چشم را تسخیر میکنن.این همه غذا!
جالب بود دوست من !!!!
سلام سحر گلم.. من خیلی دوست دارم.. با اینکه تو کم لطفی میکنی نسبت به من.. ولی همیشه دوست دارم.. یه غم خاصی تو نوشتههات داری..
ای کاش دانه های دل مردم پیدا بود ...
ای کاش ...~!
اگه دوست داشتی احوالی از ما بگیر ...