یکبار دیگر چون دوران کودکی همه جا را غرق آرامش می بینم . دوباره جویباران در خاموشی غروب آرام آرام زمزمه می کنن و اندک اندک غم ها و شادی ها به فراموشی سپرده می شه و فقط از دور در پشت درختان و در قله سپید کوهسار سرخی پریده رنگ غروبی پیداست ، دوباره نسیم خنکی گیسوانم را پریشان می کنه و پوستم را نوازش میده و من سرمست از این حس زیبا از نو متولد میشم تا رشد کنم و دوباره به اوج پرواز کنم !
هر سال همون موقع که برگ ها رنگ عوض میکنن ، همون موقع که باد همه چیز رو تو هوا می چرخونه ، همون موقع که صدای حرکت رود خونه کمی بلندتر میشه ، همون موقع که کوه ، زمین ، آسمون ، دشت و جنگل با آدم حرف می زنن ، همون موقع که چشم ها از شادی برق میزنه و همون موقع قلب ها تند تر میتپه ، روح من دوباره متولد میشه و این تولد زندگی رو در رگهام به جریان می ندازه و من دوباره از نو ساخته میشم و میسازم ، دوباره پرواز می گیرم و اوج می گیرم .
دوباره فصل من اومد فصلی که با اومدنش حس دیگه بهم میده ، یه حس غریب ولی دوستداشتنی ، یه حس قشنگ ، یه حس رنگی !
خوبه
خوش باشی ... (:
خوش اومدی...
سلام .... کارت درسته ... بعد چند وقتی منم اومدم .. موفق باشی ...
خوش به حالت که چنین دنیای گل و بلبلی داری...
سلام.. دنیای باحالی داری
سلام...همیشه وقتی پاییز میاد حس عجیبی پیدا می کنم....یه جورایی دلم می گیره ولی این گرفتگی رو دوست دارم....
پاییز پادشاه فصلهاست
واقعاْدوست داشتنی و رنگارنگه
سحر جون بابا چند بار میگی آپدیت ..من که اومدم دو بار اینم ... شما هم که سر نمیزنی..
بعد از مدتها به اینجا سرزدم.خیلی خوشحالم که نوشتی.
فصل بازی رنگها...
سلام........خیلی جالب بود امیدوارم همیشه خوش و خرم باشی
سلام .. من پاییز رو خیلی دوست دارم و این مطلب زیبای شما خیلی به دلم نشست ..
سلام خیلی قشنگه .پاییز یه فصله اما یه دنیا حرفه....برات بعدا بیشتر مینویسم از پاییز الان حضوره ذهن ندارم