یک روز
شاید یک روز
که آفتاب گیسوی نقره ای دماوند پیر را نوازش می کند
در یک غریو تندبارانی
در یک نسیم نوازشگر بهار
یک روز
شاید!
همراه با پرواز پرستوی عاشقی
واژه لبخند به سرزمین سوخته من بازگردد
امید کوبه در را بفشارد
و سپیدی جای تمامی این سیاهی ها را پرکند
آن روز بر مردگان نیز
سیاه نخواهم پوشید
حتی بر عزیزترینشان