-
.....اگرنامه ای بودم
جمعه 4 مهرماه سال 1382 21:51
اگریک نامه بودم نامه ای از ویس به رامین بودم که عشقش را قسمت میکرد ، رود احساس در خطوط آبی ورقم جاری بود و آبش میان سوسو های دهکده ای دور روان بود ! نسترنها و لادنها بودند میان پاکت کاغذیم و شاپرکها روی تکه کاغذم پرواز میکردند و عشق چون ستاره های آسمان دل عاشق در آن چشمک می زد ، دیوارهای بلند برگم پنجره هایی به باغ...
-
مدرسه
چهارشنبه 2 مهرماه سال 1382 10:53
همه ما اول مهر یادمونه روز اولی که رفتیم مدرسه، البته حالا اول مهر با اون زمانا خیلی فرق داره، اون موقع که ما کلاس اول بودیم جنگ بود کل سال تحصیلی 3- 4 ماه بیشتر نمی شد بقیش هم تعطیل بود ، تو اون سالها من یه دوست خوب داشتم اسمش ندا فلاح فر بود هر دومون بعد کلاس دوم از اون مدرسه رفتیم اما من هیچوقت فراموشش نمی کنم ....
-
!!
دوشنبه 31 شهریورماه سال 1382 22:36
ممکن است شما از شکست خوردن ناامید و مایوس شوید !!ولی اگر امتحان نکنید فنا خواهید شد
-
!!!!آیا شما هم به اینترنت معتاد هستین؟
دوشنبه 31 شهریورماه سال 1382 00:34
سلام امیدوارم خوب و سرحال باشین. من چند وقت پیش یک مطلب جالب در مورد اینترنت دیدم که نشون میده من و شما چقدر به اینترنت معتاد هسیتم!!! دیدم بد نیست که این را من هم در وبلاگ بنویسم تا شما هم استفاده کنید. خوب برای انجام این آزمون مثل همه آزمونها یک قلم و کاغذ بردارید و شروع کنید به خوندن سوالات و امتیاز دادن به خودتون....
-
أی کاش
سهشنبه 25 شهریورماه سال 1382 08:53
أی کاش چون کوهی استوار عزمی راسخ داشتم . أی کاش ماهی دریا بودم تا از رودخانه به دریا و از دریا به اقیانوس نامتناهی عشق می رفتم . أی کاش عشق ها چون گلوله برفی نبودند تا وقتی آتش کینه برپا شود آب شود و فرو ریزد . أی کاش اصلا کینه نبود نبودند تا مهر بوجود آید . أی کاش دوست داشتن و عشق ورزیدن بر مزاق همه گوارا و شیرین بود...
-
انگشتر هزار نگین
جمعه 21 شهریورماه سال 1382 09:32
همه شب خواب میبینم که آسمون آبی شده این شب تارو سیاه دوباره مهتابی شده می بینم صبح شده و راز مگوی من و تو همه جا میون مردم شهر دوباره آفتابی شده بیا تا با هم بشیم انگشتر هزار نگین هر نگین یه آسمون با ماه و خورشید هم نشین بیا تا آشتی بدیم گلای سرخ رو با خزون بیاریم مهتاب رو امشب روی بوم خونمون دل به آتیش بزنیم و دست...
-
!!!تحول
سهشنبه 18 شهریورماه سال 1382 23:24
حس می کنم داره تو زندگیم یه تحولاتی ایجاد میشه ، نمی دونم چقدر به نفعمه ! اما اولین باره که عقل و دلم همراه شدن و هر دو یه چیز رو می گن . شاید اینا نشونه هایی از آغاز یه فصل جدید تو زندگیم باشه ، این فصل خیلی قشنگ داره شروع میشه ، امیدوارم همینطور ادامه پیدا کنه .............
-
امروز
دوشنبه 17 شهریورماه سال 1382 20:31
دیروز را فراموش کن ... هر چه بود فقط غباری بیش نیست .... امروز باش .... هر روز که صبح از خواب بیدار می شوی بدان که این فرصتی است که می توانی با آن دنیا را بگردی و تجربه کسب کنی ... هر روز و هر لحظه یه زمان جدید است ... زندگی چیزی جز مجموعی از فرصتهای جدید نیست ... بشرط اینکه بدون ترس بلند شوی و حرکت کنی ..... بدان هیچ...
-
!کمک
یکشنبه 16 شهریورماه سال 1382 00:33
سلام فکرکنم نظرخواهیم دچار مشکل شده کسی یه نظر خواهی خوب سراغ نداره
-
به پدر و مادر عزیزم
پنجشنبه 13 شهریورماه سال 1382 23:09
سرود صبح را پدر تو در گوشم خواندی و مادر تو با کلام شیرینت آن را آراسته تر کردی ، پدر تو با سخاوت دستانت گذشته را برایم هجی کردی و تو مادر زیر باران نجابت واژههای زندگی را برایم معنا نمودی . هنوز سخاوتمندانه بر باغ قلبم می بارید و با سخاوت بهاری قصیده بلند زندگی را در دفتر قلبم می سرایید . دیریست که سالهای کودکی به...
-
!!!قرار دوم
پنجشنبه 13 شهریورماه سال 1382 23:06
سلام امروزدومین قرار وبلاگی بچه های بلاگ اسکای هم برگزار شد ! اما متاسفانه مشکلات بلاگ اسکای که از چند روز قبل از اولین قرار شروع شده بود هنوز حل نشده ، اما قرار امروز : نمی دونم چرا قرار اول بچه ها خیلی بهتر بود ، خیلی بیشتر خوش گذشت ، شاید چون تعداد بیشتر بود شاید هم وقتی اولین بار آدمها همدیگررو تو دنیای واقعی می...
-
یک روز
یکشنبه 9 شهریورماه سال 1382 20:53
یک روز شاید یک روز که آفتاب گیسوی نقره ای دماوند پیر را نوازش می کند در یک غریو تندبارانی در یک نسیم نوازشگر بهار یک روز شاید! همراه با پرواز پرستوی عاشقی واژه لبخند به سرزمین سوخته من بازگردد امید کوبه در را بفشارد و سپیدی جای تمامی این سیاهی ها را پرکند آن روز بر مردگان نیز سیاه نخواهم پوشید حتی بر عزیزترینشان
-
کوچه خاطره ها
جمعه 31 مردادماه سال 1382 00:05
امروز بعد 15 سال از کوچه بچگی هام گذشتم ، خیلی ساکت بود خیلی سوت و کور بود دلم یه دفعه گرفت یاد قدیما افتادم ، یاد اون روزا که کوچه پر از بچه های کوچیک و بزرگ بود ، یاد زمستوناش که انقدر گوله برف سرهم پرت می کردیم که خسته بشیم ، یاد اول مهر که همه با هم مدرسه می رفتیم ، یاد امتحانهای آخر سال که برامون تعطیلات تابستون...
-
نوشته های جدید
پنجشنبه 30 مردادماه سال 1382 00:05
از امروز این وبلاگ یه وبلاگ دونفره میشه ، امیدوارم از نوشته هاش مثل نوشته های من خوشتون بیاد ، فقط نظر یادتون نره!!!
-
viroussssssssssssss!!!!!
پنجشنبه 23 مردادماه سال 1382 10:27
سلام یه کرم اینترنتی جدید اومده که خیلی از کامپیوتر ها را آلوده کرده متاسفانه سیستم من هم آلوده شد و یه روز تمام کل اعصابم رو ریخته بود به هم از اعلایم این ویروس اینکه زمانی که به اینترنت وصلید تقریبا هر 1 تا 2 دقیقه یه بار سیستم رو ریست میکه ( البته اعصاب شما هم با سیستم همزمان ریست میشه ) واسه اینکه بفهمین...
-
کوچه میعاد
چهارشنبه 22 مردادماه سال 1382 18:43
بی تو چون شبهای دیگر امشب آرامی ندارم در سکوت کوچه تو نیمه شب ره میسپارم آن زمان این کوچه هر شب کوچه میعاد ما بود بر لب ما تا سحر گه قصه فردای ما بود این زمان افکنده بر ما سایه ، دیوار جدایی ای خدا آخر کجا رفت روزگار آشنایی ای کویر سینه من بوته های آتشت کو در شب سرد جدایی شعله های سرکشت کو
-
خاطرات
دوشنبه 20 مردادماه سال 1382 20:51
سلام تا حالا شده که براتون یه اتفاق بدی بیفته ولی بعد از چند وقت متوجه بشید که این اتفاق بد چقدر به نفعتون بوده یعنی اگه این اتفاق نمی افتاد ممکن بود بعدا یه اتفاق بدتر بیفته !! می دونم چیزی نفهمیدید ! من یه دفتر خاطرات دارم یعنی بهتر بگم که هر سال یه سررسید کوچیک برای خاطراتم میگیرم و سعی می کنم اتفاقاتی که هر روز...
-
!عنوان نداریم
یکشنبه 19 مردادماه سال 1382 22:05
-
آرزوهای کوچک
پنجشنبه 16 مردادماه سال 1382 00:20
دلم میخواد واسه یکبار هم که شده بتونم تنها توی چمنهای یک پارک دراز بکشم،بدون اینکه کسی برام مزاحمت ایجاد کنه. دلم می خواد واسه یه بار هم که شده وقتی می خوام وارد دانشگاه بشم جلوی در حسابی ورانداز نکنن و آخرش وقتی ایرادی نمی بینن بهم نگن که کیفم رو کج رو شونم نندازم . لم میخواد بتونم یک شب به تنهایی زیر بارون توی...
-
فاصله
سهشنبه 14 مردادماه سال 1382 22:42
فاصله یه حرف ساده ست بین دیدن و ندیدن تو بگو صرف با کدومه شنیدن یا نشنیدن
-
!!!!!چی بگم
جمعه 10 مردادماه سال 1382 16:12
سلام امروز اومدم تشکر کنم از همه دوستام که بهم میل زدن ، برام کارت فرستادن و حتی اونایی که تلفن زدن و تولدم رو تبریک گفتن می خوام بگم واقعا من رو شرمنده خودتون کردین ، کلی دلگرمم کردین ، خیلی امیدوارم کردین ، اومدم ازتون تشکر کنم که 1 سال تنهام نذاشتین ، چون پارسال واقعا برام سال سختی بود ، چون همه چیز دست به دست هم...
-
HAPPY BIRTHDAY
چهارشنبه 8 مردادماه سال 1382 14:45
7670 روز پیش یه کوچولوی ناز و خوشکل به دنیا اومد ، اون کوچولوی ناز که حالا بزرگ شده فردا وارد بیست و دومین تابستون زندگیش میشه اون الان مثل همه آرزو ها و هدفهای بزرگ و کوچیک داره بیاد براش دعا کنیم که به تمام اهداف و آرزو هاش برسه !
-
انتظار
دوشنبه 6 مردادماه سال 1382 23:39
تمام امروز رو منتظر بودم ! تمام دیروز رو هم منتظر بودم ! اصلا تمام این هفته رو منتظر بودم ! شاید هم تمام ماه رو ! یا اصلا تمام سال رو ! شاید چند سال که منتظرم ! ولی این رو می دونم که انتظار رو خوب می شناسم ! اون هم من رو خوب می شناسه ، مدتهاست که با هم دوستیم ، تا حالا بارها باهاش درد دل کردم ! اون هم گوش کرده یعنی...
-
قصه گرگ و شتر
شنبه 4 مردادماه سال 1382 23:51
گرگی و شتری خانه یکی شدند و قرار گذاشتند که از آن پس جدائی از میان برداشته شود و دو خانواده یکی به شمار آیند . روزی شتر برای تلاش معاش به صحرا رفت و گرگ یکی از بچه های او را خورد و در گوشه ای خزید . چون سرو کله شتر از دور پیدا شد گرگ پیش دوید و گفت: ای برادر بیا که یکی از بچه هایمان نیست ! شتر بیچاره نگران پرسید: یکی...
-
وای ی ی ی ی ی
شنبه 4 مردادماه سال 1382 15:36
بلاخره بلاگ اسکای درست شد خیلی دلم براش تنگ شده بود راستی 5 شنبه خیلی خوش گذشت ( قابل توجه اونا که نیومدن خیلی زود با مطالب جدید میام راستی در مورد قرار اینجا بخونید ! عکس هم هست ! اگه گفتید من کدومشونم
-
!عنوان نداریم
یکشنبه 29 تیرماه سال 1382 15:59
مراقب باشید چیزهائی را که دوست دارید بدست آورید وگرنه سرانجام ناچار خواهید بود چیزهائی را که بدست آورده اید دوست داشته باشید !
-
!!سکوت
سهشنبه 24 تیرماه سال 1382 23:23
تو یک ماه گذشته خیلی از برادرها و خواهر های ما رو گرفتن اما چرا هیچکس کار نمیکنه ! چرا هیچکس در موردشون چیزی نمیگه ؟! چرا هیچکس در موردشون چیزی نمی نویسه ؟! چرا هیچکس حتی اسمشون رو نمی دونه ؟! چون اینا مثل سینا مطلبی و عبدی و ... مشهور نیستن ؟! چون یه همسر یا دوست وبلاگ نویس ندارن که هر روز در موردشون بنویسه و دنیا رو...
-
فریاد
دوشنبه 23 تیرماه سال 1382 21:55
نمی دونم خبر دارید که نماینده سازمان ملل قرار به ایران بیاد ، توی این شرایط بهترین کاری که ما می تونیم انجام بدیم اینه که از تمام نهاد ها و سازمانهای حامی حق بشر درخواست کمک کنیم . البته یه تجمع هم قرار برگزار بشه که خبرش رو حتما بهتون میدم ! فعلا ایمیل ، تلفن و فکس بعضی از سازمانهای حامی حقوق بشر رو که می تونن توی...
-
سرما خوردگی
یکشنبه 22 تیرماه سال 1382 22:50
سلام همیشه از سرما خوردگی بدم می اومد مخصوصا که وسط تابستون باشه حالا دو روز که حسابی سرما خوردم ، اصلان از جام نمی توم بلند شم برای همینه که نمی نویسم
-
درخواست
پنجشنبه 19 تیرماه سال 1382 14:55
من دنبال یه کتاب می گردم اسمش "پیامبران دوشنبه ها می خندند" اگه کسی داره حتما بهم میل بزنه