یادداشت های من

تراوشات ذهنی من

یادداشت های من

تراوشات ذهنی من



بازم دلم تنگ شده !

به خاطر بغض هایی که هیچکس نمی دونه ، برای رویا هایی که دست نیافتنی شده ، برای آرزو هایی که به سراب تبدیل شده ، برای امید هایی که فراموش شده برای قولهایی که دیگه از یاد رفته ، برای حرفهایی که دیگه زده نمیشه ، برای حرفهایی که دیگه شنیده نمیشه ، برای نگاههای که دیگه به هم گره نمی خوره ، برای غروب های پاییزی که دیگه تکرار نمیشه ، برای شبهای بلند و  سفید پوش زمستونی ، برای ستاره هایی که دیگه در نمیان ، برای اون روزهایی که دیگه نمیاد ، برای اون شبهایی که گذشته ، برای اون لحظه هایی که قدرش رو ندونستم ، برای اون دغدغه هایی که دیگه فراموش شده ، برای اون زمان هایی که از دست داده شده ، برای زورهای خوش کودکی ، برای شیطنت های نوجوانی و برای جوانی ای که داره از دست میره و جاشون رو به نگرا نی های آینده میده !

کاش میشد زمونه رسمش عوض بشه ، کاش میشد آدم رویاهاش رو لمس کنه ، کاش میشد آرزو ها دست یافتنی تر باشه ، کاش میشده زندگی رو یه چند روزی hold کرد !!!

-----------------------------------------------------------
امروز سی هفتمین سال در گذشت فروغ فرخزاده  ! روحش شاد !
حواستون باشه Valentine  زو از دست ندین !!!

Click here !!

پنجشنبه های برفی من



اگر به من نخندی                           

برات از آرزوهام میگم                

شاید آرزوهای من خنده دار باشه                 

مثل ترکیدن بادکنک توی دستای یه بچه بزرگ                 

یا مثل برف بازی در یک پنجشنبه برفی

می خواهم چیزی برات بگم             

اما یادت باشه که این یک راز

و تو هیچ وقت نباید اون رو به کسی بگی

می دونی من... من...  دوست دارم یک روز...

یک روز برفی

تو یکی از پنجشنبه های برفی بهمن

قله دماوند را فتح کنم                  

اوج قله سکوی افتخار منه

حس مکنم آدمها به هر چیزی که فکر می کنن

عکس آن توی چشمهایشان می افتد اگراین طور نیست پس چرا مادرم همیشه در پنجشنبه های برفی بهمن با نگرانی توی چشمهایم نگاه می کند و بعدش میگه صعودت مبارک !!!!!